تنها تر از خدا شدم !
ثابت می کنم ؟!
نه پدرم گریه می کند !
نه مادرم زاری می کند !
وقتی بدانند هر لحظه ام را !؟ به فکر هم آغوشی دیگر گذراندم ! که برای تنها نبودنم التماس کنم ! که باکره ایم را در آغوش دیگری انداختم !؟ که مادرم ناپاک تر از کفش هایت شدم ! که عشقم هر لحظه دختری را به رخم کشد ! که پدرم برایت رفتم که بزرگ شوم ... ؟! رفتم که کسی شوم ...!؟ شدم ... نگو... نپرس ... شدم...؟! تنها تر از خدا شدم ...؟!
نظرات شما عزیزان: